ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
لحظههارو با تو بودن ، در نگاه تو شکفتن
حس عشق رو در تو دیدن ، مثل رویای تو خوابه
با تو رفتن ، با تو موندن ، مثل قصه تو رو خوندن
تا همیشه تو رو خواستن
مثل تشنگی آبه
اگه چشمات من رو میخواست ، تو نگاه تو میمردم ، اگه دستات مال من بود ، جون به دستات میسپردم
اگه اسمم رو میخوندی ، دیگه از یاد نمیبردم ، اگه با من تو میموندی ، همه دنیارو میبردم
بی تو اما سرسپردن ، بی تو و عشق تو بودن ، تو غبار جاده موندن ، بی تو خوب من محاله
بی تو حتی زنده بوندن ، بی هدف نفس کشیدن
تا ابد تو رو ندیدن ، واسه من رنج و عذابه
اگه چشمات من رو میخواست ، تو نگاه تو میمردم ، اگه دستات مال من بود ، جون به دستات میسپردم
اگه اسمم رو میخوندی ، دیگه از یاد نمیبردم ، اگه با من تو میموندی ، همه دنیارو میبردم
توی آسمون عشقم ، غیر تو پرندهای نیست ، روی خاموشی لبهام ، جز تو اسم دیگهای نیست
توی قلب من عزیزم ، هیچ کسی جایی نداره
دل عاشقم به جز تو ، هیچ کسی رو دوست نداره
دیدم دلم گرفته ، هوای گریه دارم
تو این غروب غمگین ، دور از رفیق و یارم
دیدم دلم گرفته
دنیا به این شلوغی ، این همه آدم اما ، من کسی رو ندارم
دیدم غروبه اما ، نه مثل هر غروبی
پهنای آسمونُ ، هرگز ندیده بودم ، از غم به این شلوغی
***
دیدم که جاده خسته ست از این که عمری بسته ست
اونم تموم حرفاش ، یا از هجوم بارون یا از پلی شکسته ست
اونم تموم راهش ، یا انتها نداره یا در میونه بسته ست
***
من و غروب و جاده ، رفتیم تا بی نهایت ، از دست دوری راه ، یکی نکرد شکایت
گم شدیم از غریبی ، من و غروب و جاده ، از بس هوا گرفته ، از بس که غم زیاده
پر از غبار غم بود ، هر جا نگاه می کردی
کی داشت خبر که یک روز ، میری که بر نگردی
شعر : مسعود فردمنش